در این سلسله یادداشتها به مباحث متعددی در جنبش کمونیسم کارگری می پردازم. از تلاش برای ایجاد یک قطب چپ و کمونیستی و کارگری و کلا سر و سامان دادن به اردوی چپ جامعه شروع میکنم. در ادامه به مساله سازماندهی خیزش مردم اشاراتی میکنم. مسائل گرهی در این زمینه کدام است؟ چه پروژه هایی ممکن است؟ مبانی کار ما چیست؟
خیزش عظیم توده های مردم مساله سر و سامان دادن به قطب چپ جامعه را بطور برجسته ای در مقابل کمونیسم و کارگر قرار داده است. به مسائل متعددی در این زمینه باید پاسخ داد. نباید اجازه داد یکبار دیگر طبقه کارگر و کمونیسم دنباله رو حوادث و یا به نیروی ذخیره جدال سنتهای سیاسی طبقات حاکم تبدیل شود. این یک مساله حیاتی جنبش ماست. اما برای بررسی این مساله و پاسخ به آنچه که ممکن و اصولی و کارگری و کمونیستی است باید از جنبشهای اجتماعی جامعه و صف بندیهای سیاسی طبقاتی موجود در جامعه شروع کرد.
سه جنبش سیاسی اصلی در تحولات سیاسی ایران نقش تعیین کننده ایفا خواهند کرد. این سه جنبش کدامند؟ باید به سه جنبش کمونیسم کارگری، ناسیونالیسم بورژوایی طرفدار غرب و جنبش ناسیونال اسلامی شرقی اشاره کرد. ۱-جنبش کمونیسم کارگری، همانطور که بارها اشاره کرده ایم، نیرویی بمراتب وسیع تر و گسترده تر از احزاب و جریانات مدعی کمونیسم کارگری است. کمونیسم کارگری را باید در "جنبش عمل مستقیم کارگری و بخصوص جنبش شورایی کارگران ایران" دید که میتواند در تحولات اجتماعی "جنبش زنان و بخش مهمی از حرکت تجدد طلبانه و جنبش خلاصی اخلاقی، که جوانان عنصر فعاله اصلی آن در ایران امروز هستند را با خود خواهد داشت" (منصور حکمت – گفتگو با پرسش ۱). ۲-از طرف دیگر جنبش ناسیونالیسم بوروژایی طرفدار غرب را نیز نباید به جریانات سلطنت طلب محدود کرد. رژیم استبدادی شاه سمبل آن بود اما این جریان اکنون در برگیرنده جریانات متعدد جمهوریخواه مانند جبهه ملی و امثالهم میشود. این جریانی به شدت دست راستی، ضد کارگر و از نظر سیاسی عظمت طلب و ناسیونالیستی است. رگه هایی از این جنبش دارای تمایلات و گرایشات به شدت فاشیستی هستند. این جنبش ما به ازاء ایرانی سنتهای دست راستی حاکم در غرب اند. این گرایش نماینده کاپیتالیسم و رها کردن سرنوشت انسان به دست بازار آزاد و رقابت است. ارتجاعی اند اما کهنه نیستند. تا مغز استخوان ضد انقلاب و ضد کارگرند. این جنبش امروز با پرچم سه رنگ و شیر و خورشید نمایندگی میشود. ۳-گرایش اجتماعی سوم را جریانات متعدد ضد غربی و شرق زده ایران و گروههای موسوم به چپ و شعبات حزب توده و فدائیان و بعضا شاخه هایی از جبهه ملی است. خمیر مایه این جریانات را اسلامیت، ناسیونالیسم و شرق زدگی و درجه ای از رفرمیسم تشکیل میدهد. این جریانی است که شاخه های اصلی اش در دوران اخیر در زیر پرچم خاتمی و جنبش ارتجاعی دوم خرداد و اکنون در زیر لوای پرچم سبز موسوی – حجاریان بسیج شده است.
این سه جنبش اجتماعی متفاوت و مجزا و مستقل در صحنه سیاست ایران است. سه آینده سیاسی و سه چشم انداز متفاوت را در مقابل جامعه و تحولاتش قرار میدهد. "در درون هر طیف شاهد شکل گیری دوری و نزدیکی ها و وحدت ها و جبهه ها و اتحاد عمل ها سازمانی خواهیم بود. اما میان این سه جنبش فصل مشترک زیادی وجود ندارد. اختلافات به شدت عمیق، عقیدتی و ماهوی است." (منصور حکمت، پرسش شماره ۱)
به این اعتبار هرگونه تلاش برای ایجاد یک صف و اردوی گسترده و چپ باید در درجه اول و در اساس بر پایه جنبش کمونیسم کارگری و نیروهای دربرگیرنده آن استوار باشد. تلاش برای شکل دادن به "نزدیکی ها و وحدت ها و جبهه ها و اتحاد عمل های سازمانی" باید در بستر عمومی و گسترده جنبش کمونیسم کارگری صورت گیرد. نیروهای این صف علیرغم تفاوتهای سیاسی و تاکتیکی و یا تاریخچه سازمانی خود باید بتوانند در ظروف و اشکال مختلف صف عمومی ای را در قبال دو اردوی دیگر و دو جنبش دیگر ایجاد کنند. نتیجتا تنها نزدیکی ها و اتحاد عمل ها و وحدتهایی پایدار است که بر اساس مبانی عمومی جنبش کمونیسم کارگری شکل گیرد. این صف فعالین انقلاب کارگری است. این صف نابودی استثمار و سرمایه داری و عقب ماندگی و ارتجاع و نابرابری است. باید بر تفرقه و پراکندگی نیروهای این صفوف در هر سطحی غلبه کرد. دوری ها و پراکندگی را باید به نفع ایجاد صف گسترده تر و اجتماعی در این جنبش به کناری زد. باید بر سیاستهای سکتاریستی و جونیوریستی غلبه کرد. این صف باید با پرچم سرخ و حکومت کارگری و سوسیالیسم و آزادی و برابری و رفاه نمایندگی شود. این تنها قطب مبشر آزادی، برابری و رفاه در جامعه است. جامعه ایران در پس تحولات حاضر باید این قطب، که جریانات متعدد تحزب و تشکل یافته تنها نوک کوه یخ آن هستند، را در صف و اردوی منسجم تر و یکپارچه تری ببیند. در یک کلام میان وضعیت کنونی تا شکل دادن به صف واحد کمونیسم کارگری، مجموعه ای از صف بندیها و همگونی ها ممکن است. باید گامهای بلندی در این زمینه به جلو برداشت.
مساله دیگر در این چهارچوب پرداختن به وضعیت نیروهایی است که به لحاظ تعلق جنبشی در طیف چپ سنت ناسیونالیسم اسلامی شرقی و یا ملی – اسلامی قرار دارند، نیروهایی از جنس چپ رادیکال. نیروهایی که علیرغم تعلق جنبشی دیگر به پرچم سیاسی ای که در راس این جنبش ملی – اسلامی به اهتزاز در آمده است، گرد نیامده اند. به صف رهبری این جنبش نپیوسته اند. این نیروها اگر چه به لحاظ اجتماعی وسیع و چندان گسترده نیستند، اما باید تلاش کرد که در تحولات سیاسی حاضر در کنار صف کمونیسم کارگری و چپ جامعه و تحت هژمونی سیاسی این جنبش قرار گیرند.
اما هماهنگی های سازمانی و اتحاد عمل نیروها در جنبش کمونیسم کارگری تنها بخش کوچکی از فائق آمدن بر معضلات جنبش کمونیسم کارگری است. مساله اصلی تر بنظرم به میدان کشاندن و بسیج سیاسی و عملی نیروی عظیم طبقاتی و اجتماعی ای است که این نیرو میتواند به دور پرچم رهایبخش "آزادی، برابری و حکومت کرگری" و "منشور "آزادی، برابری، رفاه" و سازماندهی یک انقلاب عظیم کارگری گرد آورد. در اینجا مساله نه صرفا پراکندگی ها بلکه قابلیت سازماندهی و رهبری تحولات سیاسی طبقاتی و اجتماعی است. مساله قدرتمند کردن آن تشکل حزبی کمونیسم کارگری است که "سازمانده و رهبر" است. صرفا "مبلغ و مروج و افشاگر" نیست.
تحولات اخیر جامعه ضعف و قوت نیروهای متفاوت سیاسی و همچنین جنبش ما را به نمایش میگذارد. باید نقاط قوت را شناخت و بر ضعفها غلبه کرد. از ما میپرسند ضعفها کدامند؟ نقاط قوت کدامند؟ نقشه عمل و راه شما کدام است؟
تحولات حاضر تاکیدی بر حقانیت تلاشی است که ما در حزب اتحاد کمونیسم کارگری بر آن تاکنون پافشاری کرده ایم و یک رکن استراتژیک و هویتی حزب ما را تشکیل میدهد. ما از ابتدای تشکیل حزب تاکید ویژه ای بر "حزب رهبر – حزب سازمانده" داشتیم. حزبی که قادر به میدان کشیدن صف طبقه کارگر به تحولات سیاسی جامعه است. حزبی که میتواند بر این راستا جنبش اجتماعی زنان برای آزادی و جنبش جوانان برای خلاصی فرهنگی را به گرد پرچم خود جمع کند. تحولات حاضر به درجات زیادی این ضعف نیروهای کمونیسم کارگری را با وضوح بیشتری به نمایش گذاشت. واقعیت اینجاست که خواستهای جنبش ما، پرچم سیاسی ما، مطالبات و اهداف ما در دل جامعه جای دارد. آزادیخواهانه و رهایبخش و تکان دهنده است. حرف دل کارگر و مردم زحمتکش است. اما توان و قابلیت سازماندهی و رهبری کننده ما ضعیف و کمتر از حد مطلوب است. ما به این ضعف واقفیم. دیگران این ضعف گویا برایشان فضیلت است. این فاصله "حرف و عمل" را باید نقد کرد. این تحولات اگر یک پیام داشته باشد این است که حزبی و جریان و کمونیسمی میتواند به جلو برود که توان سازماندهی و بسیج توده ای داشته باشد. حزب سیاسی کارگران و در برگیرنده رهبران عملی جنبش رادیکال – سوسیالیستی کارگر باشد. نه تنها بتواند نیروی مادی جنبش خود را به میدان بکشد بلکه بتواند این نیرو را در راس اعتراضات توده های بپاخواسته جوانان و مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی قرار دهد. این اساسی ترین ضعف جنبش ماست. هر چند که حزب اتحاد کمونیسم کارگری توانسته است گامهای معینی در غلبه بر این ضعف بردارد. اذعان حراست کارخانجات ایران خودرو به نقش این حزب در اعتراضات کارگری گوشه ای از قابلیت این خط سازمانده کمونیستی را به نمایش گذاشت. اما کماکان راه زیادی باید پیموده شود.
مساله دیگر رابطه کمونیسم کارگری و حزبش با توده مردم بپاخواسته است. نگاهی به جامعه نشاندهنده واقعیت عظیمی است. جوانان و بخشی از توده های مردم درگیر یک جنگ خیابانی علیه رژیم اسلامی اند. این جنگ خیابانی و خیزش توده های مردم نیازمند رهبری و سازماندهی است. این جنگ نسلی است که رژیم اسلامی را نمیخواهد. این رژیم را با مختصات خواست و زندگی و تصویر خود از زندگی و سیاست و جامعه در تناقض می بیند. این نسل اکنون جنگ خود را با رژیم اسلامی آغاز کرده است. این جوانان بپاخواسته باید سازماندهی و هدایت و رهبری شوند، چه در سطح محلی و چه در سطح سراسری. تامین این ملزومات کار جنبش ماست. برنامه ای است که ما در مقابل خود قرار داده ایم. قطعنامه شوراهای محل کار و محل زیست، اساسا معطوف به این وضعیت است. تلاش برای خارج کردن محلات از کنترل رژیم و دستگاه سرکوبش، شکل دادن به ارگانهای اراده محلی گامی در این راستا است. پیشروی این مبارزات و عقب راندن رژیم در گرو ایجاد ارگانهای توده ای کارگران و مردم و اعمال اراده این نهادهای مردم زحمتکش است.
واقعیت این است که دوران برچیدن رژیم اسلامی در ابعاد میلیونی آغاز شده است. مسلما در این مسیر رویدادهای بسیاری رخ خواهد داد. کودتا، ضد کودتا، دوره های فلج سیاسی رژیم و یا دوره های گشایش عملی بر اثر پیشرفت قدرت اعتراضی مردم بپاخواسته، و یا دوره های بگیر و ببند و دوره های سرکوب و عربده کشی سران رژیم. اما همه این مراحل بخشی از پروسه سرنگونی رژیم اسلامی اند. این مبارزه را باید رهبری و هدایت کرد. نمیتوان خانه نشین شد. نمیتوان منتظر تامین پیش شرطهای طلایی شد. نمیتوان با شعار ما آماده نیستیم لطفا صبر کنید حزب "حکمتیست" به میدان آمد. باید این جنبش سلبی را هدایت و رهبری کرد. این جنبش بسیار گسترده تر و عظیم تر از جنبش اثباتی کمونیسم کارگری است. و مساله در اینجا تامین هژمونی سیاسی برای این جنبش سرنگونی طلبانه است. و این میدان جنگ و جدال است. جنگ علیه رژیم اسلامی و جدال با جنبشهای اجتماعی راست و ارتجاعی ناسیونالیسم عظمت طلب و گرایشات ملی اسلامی بر سر هژمونی و سیاست و جهتی که این جنبش باید به خود بگیرد.
جامعه وارد یک دوره پر تلاطم انقلابی شده است. مساله در اینجا تشخیص مختصات این دوره و داشتن "شم و اشتهای رهبری" سیاسی در دوره انقلابی است که به طور روشنی از دوران غیر انقلابی متمایز است. این دوره دوره جنبش سلبی است. سلبش خلاصی از شر حکومت اسلامی است. تردیدی در این واقعیت نیست. تامین رهبری این جنبش باید یک هدف و هنر حزب و جنبش ما باشد. ما باید کاری کنیم که این جنبش "نه" ما را بیان کند. شعارهایی به قول منصور حکمت همچون: "جمهوری اسلامی نه"، "تبعیض نه"، "اسلام نه"، "حجاب نه"، "فقر نه"، "استبداد نه"، "زندانی سیاسی نه"، "آپارتاید جنسی نه" و ... شعارهایی هستند باید زبانزد و خواست توده های مردم شود. پیشبرد این تلاش نیازمند جلب فعالین محلی و سازماندهندگان اعتراض محلی و متشکل کردن آنها است.
خلاصه کنم: جامعه اکنون انتخاب خودش را کرده است. به راه حلی از پائین، راه حل رادیکال، راه حل انقلابی برای سرنگونی رژیم اسلامی روی آورده است. توده های مردم و جوانان دست اندر کار بزیر کشیدن رژیم اسلامی هستند. ضعفش را دیده اند. هراسشان را دیده اند. توان و قدرت خودشان را دیده اند. میدانند که میتوانند سرنگونش کنند. از این پس تامین ملزومات این حرکت یک مشغله این جنبش است. سازماندهی توده ای مردم، سازماندهی گسترده و به میدان کشیدن طبقه کارگر در محور سیاستهای این دوره ما است. حزب و کمونیسم کارگری و کارگر باید خودش را برای نبردهای سهمگین آتی آماده کند. تشکل توده ای، تشکل حزبی و رهبری کلید مساله در شرایط حاضر است. *